هنگام رسیدن ، ( صدای ) گام های پر شتابت
شنیده میشود از هر کناره ای
از ناشناخته ترین محدوده ی
شهری در ناکجا آباد
وقتی که در باز میشود
و چهره به چهره می بینیم یکدیگر را
احساس می کنم که در دلم
تمامی مسیر ها به آخر میرسند
تویی که آغاز و انجام منی
بی تو ، نمی توانم باشم
تویی اشتیاق و ضیافت من
آه ، خداوندگار آوازم
آه ، خداوندگار آوازم
در بوستان پوست تنت
با دهان عسلینم
می خواهم بگسترانم تنها
عشقی حقیقی را
دیدگان نقره فام و خاکستری ات
روح مرا به پرواز در می آورد
چون پرنده ای زرین پر (مرغ عشق )
از اینجا تا ابدیت
تویی که آغاز و انجام منی
بی تو ، نمی توانم باشم
تویی اشتیاق و ضیافت من
آه ، خداوندگار آوازم
آه ، خداوندگار آوازم
دیگر نمی دانم که خنده چیست
گریه ام می گیرد بی هیچ بهانه ای
و نمی دانم چگونه احساس کنم
بیشتر ، این عشق بیرحم را
اینچنین زیستن را نمی خواهم
جانم می دهم به حقیقت
آه ، مرگ برای زندگی
آه ، این است عشق حقیقی
تویی که آغاز و انجام منی
بی تو ، نمی توانم باشم
تویی اشتیاق و ضیافت من
آه ، خداوندگار آوازم
آه ، خداوندگار آوازم
هنگام رسیدن ، ( صدای ) گام های پر شتابت
شنیده میشود از هر کناره ای
از ناشناخته ترین محدوده ی
شهری در ناکجا آباد
وقتی که در باز میشود
و چهره به چهره می بینیم یکدیگر را
احساس می کنم که در دلم
تمامی مسیر ها به آخر میرسند
تویی که آغاز و انجام منی
بی تو ، نمی توانم باشم
تویی اشتیاق و ضیافت من
آه ، خداوندگار آوازم