من نمیخوام از عشقم به تو حرفی بزنم
نخواهم گفت، که بدون تو حتی یک روزم نمیتونم دووم بیارم
فقط میخوام با تو توی اتاقت باشم
آسمون و زمین من الآن فقط تویی
نه میخوام که خیلی نگران و آشفته باشم، از پا دربیام، نه این که میخوام فراموش کنم...
لحظه ها و دقایق عمری رو که با تو بودم
پس میخوام آخرین (عشق) خطابت کنم...
در ابدیتِ صفرِ دو نفرهمون
من نمیخوام در حالی که از هم دوریم برات نامه بنویسم
در انتظار تعطیلات عید زندگی کنم
و نمیخوام بدونم که ما به درد هم نمی خوریم
من نمیخوام در حالی که از هم دوریم برات نامه بنویسم
و تا صبح دنبال واژه ها بگردم
و بدونم که ما با هم خیلی فرق داریم...
با هم خیلی فرق داریم...
با هم خیلی فرق داریم...
با هم خیلی فرق داریم...
ما با هم خیلی فرق داریم...
فراموشت کنم یا دنبالت بدوم — هیچ تفاوتی نمیکنه!
من میدونم ته هر دوی این داستانها همه به یک چیز ختم می شه!
دوباره صدام میگرفت یا اینکه مستقیم به طرفت شلیک میکردم
تنهایی و خلوتِ پُرسوز و حرارت با تو رو باز پس میگرفتم . . .
تو ضربان قلب منو تا سر حد مرگ بالا میبری
و من هیچی جز صدای تپش قلب خودم رو نمیشنوم
و تنها چیزی که روح و تنم میخواد
لمسِ دوباره گرمای دستای توئه . . .
من نمیخوام در حالی که از هم دوریم برات نامه بنویسم
در انتظار تعطیلات عید زندگی کنم
و نمیخوام بدونم که ما به درد هم نمی خوریم
من نمیخوام در حالی که از هم دوریم برات نامه بنویسم
و تا صبح دنبال واژه ها بگردم
و بدونم که ما با هم خیلی فرق داریم...
با هم خیلی فرق داریم...
با هم خیلی فرق داریم...
با هم خیلی فرق داریم...
ما با هم خیلی فرق داریم...
من نمیخوام در حالی که از هم دوریم برات نامه بنویسم
در انتظار تعطیلات عید زندگی کنم
و نمیخوام بدونم که ما به درد هم نمی خوریم
من نمیخوام در حالی که از هم دوریم برات نامه بنویسم
و تا صبح دنبال واژه ها بگردم
و بدونم که ما با هم خیلی فرق داریم...
با هم خیلی فرق داریم...
با هم خیلی فرق داریم...
با هم خیلی فرق داریم...
ما با هم خیلی فرق داریم...