هنوز خاطراتم با من است،خاطرات من
که تا کنون هیچ پایانی نداشته است
هنوز اشکهایم با من است
ولی به یاد ندارم از چه وقت به گریه افتادم
بدنبال عشق می گشتم،عشق کنارم بود
چهره اش را نتوانستم بشناسم ،گویی کور بودم
آه،فقط کاش میتوانستم از نو آغاز کنم
به من بگو مامان، چه اشتباهی مرتکب شدم؟
به من بگو مامان،چرا باید سرزنش شوم؟
دوستش داشتم،اما نمیدانم چگونه باید ببخشم
پس پاسخم را بده،تو هم روزی عاشق بودی
هنور غرورم با من ست،غرور من
من را به مرز جنون میرسونه
تنها چیزی که برای مانده احساسات زخم خورده ست
که من در درونم پنهان میسازم
من در رویاهایم پرواز می کردم،ودر رویا و خیال زندگی میکردم
اما زمانش رسیده که باید از خواب بیدار شوم
نه از رویا بلکه از یک کابوس
به من بگو مادر، چه اشتباهی مرتکب شدم؟
به من بگو مادر،چرا باید سرزنش شوم؟
دوستش داشتم،اما نمیدانم چگونه باید ببخشم
پس پاسخم را بده،تو هم روزی عاشق بودی
به من بگو مادر، چه اشتباهی کردم؟
به من بگو مادر،چرا باید سرزنش شوم؟
دوستش داشتم،اما نمیدانم چگونه باید ببخشم
پس پاسخم را بده،تو هم روزی عاشق بودی
من هنوز خاطراتم را دارم،خاطرم
که پایانی برایش نیست