ای ابرمرد مشرقی، ای کوه
ای نگهبان قدسی خورشید
روشنایی آتش زرتشت
یادگار صداقت جمشید
ناجی سربلندی انسان
ای تو پیغمبر، ای اهورایی
ای برای تو این هیولاها
همه كوكی، همه مقوایی
با كتاب ترانههای من
نه قصیده، غزل سپاس توست
مرد اسطورهای شعر من
مخمل قلب من، لباس توست
با كتاب پدربزرگ من
قصهی رویش تباهیهاست
قصهی امتداد شب تا شب
قصهی ممتد سیاهیهاست
دفتر كهنهی پدر اما
پرسؤال و گلایه و تردید
حرف اگر هست، حرف تنهایی
حرف آیا و حسرت و امید
با پدر، آرزوی باغی بود
روی خاكی كه شكل مردن داشت
بس كه تنتشنه بود خاک من
پدرم شوق جان سپردن داشت
با من اما سبدسبد میوه
از درخت غرور باغستان
كوزهكوزه زلال نور و عشق
برای قلب تشنهی انسان
با كتاب ترانههای من
نه قصیده، غزل سپاس توست
مرد اسطورهای شعر من
مخمل قلب من، لباس توست
با كتاب ترانههای من
نه قصیده، غزل سپاس توست
مرد اسطورهای شعر من
مخمل قلب من، لباس توست
مشرقیمرد پاسدار شرق
معنی جاودانهی اعجاز
خاک اگر خنده كرد و گندم داد
از تو بود ای بزرگ بارانساز
ای رسول بزرگ رستاخیز
دست حق بهترین سلاح توست
فاتح پاک در زمانْ جاری
رخش تاریخ، ذوالجناح توست