صبح می رسد در مه و صدای جیر جیر ، گرم غوغا میکند
امروز هر دوی ما هنوز این صبح را باور داریم
اما یک شب دیگر دردستان من است
وبرای تو درخواب است
می ترسم ، می ترسم بیدار شوی
و بگوییم همه اینها تنها یک رویا بود
و می ترسم ، می ترسم اعتراف نکنم
صبح چه عطری دارد
و قلبم در بر قاصدک ها به خواب رود
صبح است ، ملخ ها در حال پیچ و تاب خوردن هستند
صبح تو عطر ابریشم به مشامم میرساند
اما شب همچنان هنوز تو را آنجا نگه می دارد....در شبم میمانی
هنوز مرا آنجا نگه می دارد و و مرا به جایی دگر نمیبرد
می ترسم ، می ترسم بیدار شوی
و بگوییم همه اینها تنها یک رویا بود
و می ترسم ، می ترسم اعتراف نکنم
صبح چه عطری دارد
و قلبم دربر قاصدک ها به خواب رود
شب ، هنوز هم تو را نگه میدارد... در شبم میمانی
شب ، هنوز هم تو را نگه میدارد... در شبم میمانی
می ترسم ، می ترسم بیدار شوی
و بگوییم همه اینها تنها یک رویا بود
و می ترسم ، می ترسم اعتراف نکنم
صبح چه عطری دارد
و قلبم دربر قاصدک ها به خواب رود