Quit Playing Games With My Heart [Persian translation]

...عزیزم...اوه

حتی توی قلبم هم میبینم

که تو باهام روراست نیستی

توی عمق روحم حس میکنم

که دیگه هیچی مثل سابق نیست

گاهی وقتها دلم میخواد میتونستم

زمان رو به عقب برگردونم

هرچند میدونم که نمیشه

ولی دلم میخواست میتونستم اینکارو بکنم

بدجوری، عزیزم

دست از بازی کردن با دلم بردار

دست از بازی با دلم بردار

قبل از اینکه باعث بشی از هم جدا بشیم

دست از بازی با دلم بردار

از همون اول باید میفهمیدم

خودت میدونی که باید تمومش کنی

داری کاری میکنی که از هم جدا بشیم

انقدر با دلم بازی نکن

توی تموم زندگیم

چشم به راه توام

هر کاری که میکنم

بخاطر توست

پس چرا نمیتونی ببینی

گاهی وقتها دلم میخواد میتونستم

زمان رو به عقب برگردونم

هرچند میدونم نمیشه

ولی بازم دلم میخواد میتونستم این کارو بکنم

بد جوری، عزیزم

بهتره دیگه دست از بازی کردن با دلم برداری

دست از بازی با دلم بردار

عزیزم، عزیزم

عشق بین ما خیلی عمیق بود

اینطوری توی بلاتکلیفی رهام نکن

آه عزیزم، عزیزم این دروغ نیست

بیا امشب تمومش کنیم

عزیزم، آه، دست از بازی با دلم بردار

نه نه نه نه نه نه نه

نه نه نه نه نه عزیزم

نه نه نه نه

بعضی وقتها دلم میخواد میتونستم

زمان رو به عقب برگردونم

هرچند که میدونم نمیشه

ولی بازم دلم میخواست میتونستم

بدجوری، عزیزم

دست از بازی با دلم بردار