نه تو اجازه میدهی و نه من
که این شور احساسات ما را در خود فرو ببرد (یعنی شور احساسات را در چنته داریم)؛
ما عاشق هم هستیم بدون راهحل
اگرچه من در قلبام ...
به زهرشیرین عشق تو نیاز دارم؛
به مزه کردن جسمانیتات؛
به پرهیزگاریهایت ... به نقصانهایت
که همانا آتش این عشق هستند.
و بیا و مرا بکش دوباره؛
بگزار در خلال پوستات بگنجم (با تو یکی شوم)؛
به من ببخش و دوباره از من بگیر هر آنچه که میخواهی را؛
من نمیدانم که چه چیزی را میخواهی به من ببخشی؛
هر چه که هست، بیش از آن هم نمیخواهم؛
اگر بروی، من میمانم و مرگ تدریجی
ای زندگی من!
بیا و با من بمان!
به روش خودت با من مهربانی کن؛
زهر وجودت را به من تزریق کن.
تو خورشید نیمهشب منی؛
فنای متعالی من در توست؛
واقعهی جنون زمانی رخ میدهد که لمسام میکنی؛
ای وسوسهی جاودانهی من!
به زهرشیرین عشق تو نیاز دارم؛
به مزه کردن جسمانیتات؛
به پرهیزگاریهایت ... به نقصانهایت
که همانا آتش این عشق هستند.
و بیا و مرا بُکش دوباره؛
بگزار در خلال پوستات بگنجم (با تو یکی شوم)؛
به من ببخش و دوباره از من بگیر هر آنچه که میخواهی را؛
من نمیدانم که چه چیزی را میخواهی به من ببخشی؛
هر چه که هست، بیش از آن هم نمیخواهم؛
اگر بروی، من میمانم و مرگ تدریجی
ای زندگی من!
بیا و با من بمان!
به روش خودت با من مهربانی کن.
تو سرنوشتام هستی؛
بدون تو زندگی را نمیدانم.
هر جا که بروی،
بر فراز یا در فرود،
من به دنبالات میآیم.
تو سرنوشتام هستی (سرنوشت من)
بی تو زندگی را نمیدانم (بی تو زندگی را نمیدانم)
تا انتهای جهان هستی،
پا به پای تو میآیم.
و بیا و مرا بکش دوباره؛
بگزار در خلال پوستات بگنجم (با تو یکی شوم)؛
به من ببخش و دوباره از من بگیر هر آنچه که میخواهی را؛
من نمیدانم که چه چیزی را میخواهی به من ببخشی؛
هر چه که هست، بیش از آن هم نمیخواهم؛
اگر بروی، من میمانم و مرگ تدریجی
ای زندگی من!
بیا و با من بمان!
به روش خودت با من مهربانی کن (به روش خودت با من مهربانی کن)
ای عزیز قلبام!