وقتی پریدم تویِ رودخانه، با چه چیزی مواجه شدم؟
فرشتههایِ چشمسیاه با من شنا میکردند
یک شبِ مهتابی پُر از ستاره و شهابهایِ رهگذر
و تمامِ چهرههایی که زمانی میشناختم
تمامِ معشوقههایم آنجا با من بودند
تمامِ خاطراتِ گذشته و آیندهام
و ما همگی راهیِ بهشت شدیم، در یک قایقِ کوچک
دیگر چیزی نبود که از آن بترسیم، یا به آن شک داشته باشیم
پریدم تویِ رودخانه
فرشتههایِ چشمسیاه با من شنا میکردند
یک شبِ مهتابی پُر از ستاره و شهابهایِ رهگذر
و تمامِ چهرههایی که زمانی میشناختم
تمامِ معشوقههایم آنجا با من بودند
تمامِ خاطراتِ گذشته و آیندهام
و ما همگی راهیِ بهشت شدیم، در یک قایقِ کوچک
دیگر چیزی نبود که از آن بترسیم، یا به آن شک داشته باشیم