معمای قلب من
اینجوری اون منو سرشار از احساس میکنه
این عطریه که اون داره
من احساس میکنم وسیله ی دفاعیم رو از دست دادم
در برابر رنگ موهای اون
و هر قسمتی از اون درسته
فقط فکر کردن درباره ی اون
من رو وسط شب میبره
هر بار که ما ملاقات میکنیم
تصویر کامل میشه
هر بار که ما همدیگر رو لمس میکنیم
احساسات خیلی زیاد میشه
اون تمام چیزیه که من تا حالا نیاز داشتم
تا دوباره عاشق بشم
من این رو از خیلی از شروع ها میدونم
اون معمای قلب منه
این جوری که اون لبخند میزنه
باعث میشه فکر کنم اون هرگز گریه نمیکنه
من احساس میکنم که وسیله ی دفاعیم رو از دست دادم
در برابر رنگ چشمهای اون
و هر قسمتی از اون درسته
هر بار که ما ملاقات میکنیم
تصویر کامل میشه
هربار که همدیگر رو لمس میکنی
احساسات خیلی زیاد میشه
اون تمام چیزیه که من تا حالا نیاز داشتم
تا دوباره عاشق بشم
من این رو از خیلی از شروع ها میدونم
اون معمای قلب منه
اون معنای یک معجزه رو داره
اون نوری درون من شد
و من میتونم اون رو مثل یک خاطره احساس کنم
از خیلی گذشته
هربار که ما ملاقات میکنیم
تصویر کامل میشه
هر بار که همدیگه رو لمس میکنیم
احساسات خیلی زیاد میشه
هر بار که ما ملاقات میکنیم
تصویر کامل میشه
هر بار که همدیگه رو لمس میکنیم
احساسات خیلی زیاد میشه
اون چیزیه که من تا حالا نیاز داشتم
تا دوباره عاشق بشم
من این رو از خیلی از شروع ها میدونم
اون معمای قلب منه