هر شب بي پايانی هم درنهایت طلوع صبحی دارد
هر آسمان تاريكی پرتوي پر فروغي را دارد
و اين بر تو نور افشاني مي كند
عزيزم ... نميتونی دريابي؟
تو تنها کسی هستی که برای من میدرخشه
همنوایی
اين احساسي محرمانه است كه امشب تو رو فرا ميگيرد
و سكوتي در بين ما جاري مي شود
همانگونه كه سايه نور را مي ربايد
و هر جايي ممكن است ان را بيابي
هرجايي ممكن است راهنمايي كند
بگذار احساس محرمانه تو به سوي من رهسپار شود
به سوي من بيا
آن هنگام كه روح تو خسته است و قلب تو،ضعیف
آيا به عشق همانند خیابانی یک طرفه مي انديشي
خب ، از هر دو راه ميگريزد چشمانت را بگشاي
نمي تواني مرا اينجا ببيني چگونه میتوانی مرا انكار كني؟
همنوایی
هر شب بي پايانی هم درنهایت با طلوع صبحی همراه است
هر آسمان تاريكی پرتوي پر فروغي را دارد
زياد طول مي كشه كه بخندم آن هنگام كه اشكهاي تو سرازير مي شوند
ولي مي تواني مرا اينجا پيدا كني آن هنگام كه اشكهاي توخشك شود
همنوایی