دست هاي لطيفي توي دستامه
چشم هاي تهي (از احساسي) كه خيلي ضعيف تر از اوني هست كه بتونه بدرخشه... عشق سرخ رنگه
چي مي شه اگر كه تو كوررنگ باشي (تصور كن)؟
بهشت براي چيه؟
منظور از بودن زندگي چيه؟
بهشت براي چيه؟
آيا زندان اونجاييه كه تو نتوني توش آزاد باشي؟
طلوع چشم من رو باز مي كنه
اما من هنوز پنهاني دارم رويا مي بافم
تمام قصه ها گفته شده
چيزي براي لمس قلبي كه خيلي سرده
وجود نداره و باقي نمونده
بهشت براي چيه؟
آتش بزن و سوختنش رو تماشا كن
آتش بزن
نذار كه بدون هيچ بازگشتي (فرصتي براي جبران) يخ بزنه
آتش بزن و سوختنش رو تماشا كن
از خاكسترها، از غبارها
قلبت رو نجات ميدم
اون (قلبت) دوباره آسيب نخواهد ديد
بهشت براي چيه؟
يك گالري پر از روح...