به پایان نمی رسد عشق
تنها با گفتن بدرودی
باید در ذهن داشته باشیم
که غایب است
نه خط بطلان می کشد خاطر را
نه فراموشی را خریدار است
و نه از صفحه روزگار می زدایدمان
این واقعیت که تو نیستی
تو را از من جدا نمی کند
از بین اینکه کمتر، تو را دارم
و بیشتر، تو را به خاطر می آورم حتی اگر بخواهم فراموشت کنم
تو درذهن من هستی
و من از خود هزاران بار پرسیدم
چرا اینچنین بیدادگر است عشق؟
که نمی گذارد فراموش کنم
که مجبورم می کند به خیالات بیندیشم
که به بند می کشد و می گشایدم وآنگاه اندکی جانم را می ستاند
به تیپایی می افکند و به بالا می کشد مرا و دیگربار رهایم می کند
چرا اینچنین بیدادگر است عشق؟
که نمی گذارد فراموش کنم
زیرا حتی اگر تو اینجا نباشی
این عشق نشسته در خون من
و می رود از کناره ای به کناره ای
می خراشد روح مرا
و می شکافد قلبم را
چرا اینچنین بیدادگر است عشق؟
به پایان نمی رسد عشق
تنها برای اینکه اینک تو نیستی
نمی تواند داستانمان اینگونه محو شود
بدین معنی خواهد بود که خاطرمان خواهد مرد و شکوهمان خواهد سوخت
چرا اینچنین بیدادگر است عشق؟
که نمی گذارد فراموش کنم
که مجبورم می کند به خیالات بیندیشم
که به بند می کشد و می گشایدم وآنگاه اندکی جانم را می ستاند
به تیپایی می افکند و به بالا می کشد مرا و دیگربار رهایم می کند
چرا اینچنین بیدادگر است عشق؟
که نمی گذارد فراموش کنم
زیرا حتی اگر تو اینجا نباشی
این عشق نشسته در خون من
و می رود از کناره ای به کناره ای
می خراشد روح مرا
و می شکافد قلبم را
چرا اینچنین بیدادگر است عشق؟
چرا اینچنین بیدادگر است عشق؟
که نمی گذارد فراموش کنم
که مجبورم می کند به خیالات بیندیشم
که به بند می کشد و می گشایدم وآنگاه اندکی جانم را می ستاند
به تیپایی می افکند و به بالا می کشد مرا و دیگربار رهایم می کند
چرا اینچنین بیدادگر است عشق؟
که نمی گذارد فراموش کنم
زیرا حتی اگر تو اینجا نباشی
این عشق نشسته در خون من
و می رود از کناره ای به کناره ای
می خراشد روح مرا
و می شکافد قلبم را
چرا اینچنین بیدادگر است عشق؟