من از دست حرف هاي تو نجات خواهم يافت
من مي خواستم سالم (دست نخورده) باشم
بعد از يک سال از توهين هاي تو
من ارزش خودم را
کم نخواهم کرد
ميسوزن
پل ها در حال سوختن هستن
و آنجا دريايي از اشک ها هستش
خودت مي دوني
قانون من
کمتر صحبت مي کنم
و بيشتر عمل مي کنم
من حداقل بدنم را از تيرهاي تو نجات خواهم داد
تو منو
به زير يخ راندي (اصطلاح نابودم کردي)
نمي تونم روح و وجود
خودم را پيدا کنم
درد کشيده
وجودم خيلي درد کشيده
و خونم به جوش آمده
و من ديگر
نمي توانم بخوابم
کمتر صحبت مي کنم
و بيشتر عمل مي کنم
من گريه کردم و ديگه بسه
و بنفشه داره دوباره شکوفا ميشه (اميد به زندگي)
روز با نشانه هايي مبهم
روشن شد
مادر جوان به همراه بچه اش
اون هم در آشپزخانه در حال گريه کردنه
شب خاکستر است ، صبح میاد
همه چیز به رنگ خاکستری هستش
دارم پیدا می کنم
تمامی رنگ هایی که گم کردم
و چیز های جدید را
صورتم را
در باران می شورم
دیگه به چی نیاز دارم؟
و به قلبی
که زیر کت هستش
کمتر صحبت مي کنم
و بيشتر عمل مي کنم
من گريه کردم و ديگه بسه
و بنفشه داره دوباره شکوفا ميشه (اميد به زندگي)
روز با نشانه هايي مبهم
روشن شد
مادر جوان به همراه بچه اش
اون هم در آشپزخانه در حال گريه کردنه
من گريه کردم و ديگه بسه
و بنفشه داره دوباره شکوفا ميشه (اميد به زندگي)
روز با نشانه هايي مبهم
روشن شد
مادر جوان به همراه بچه اش
اون هم در آشپزخانه در حال گريه کردنه
من گريه کردم و ديگه بسه
و بنفشه داره دوباره شکوفا ميشه (اميد به زندگي)
روز با نشانه هايي مبهم
روشن شد
مادر جوان به همراه بچه اش
اون هم در آشپزخانه در حال گريه کردنه
من گريه کردم و ديگه بسه
و بنفشه داره دوباره شکوفا ميشه (اميد به زندگي)
روز با نشانه هايي مبهم
روشن شد
مادر جوان به همراه بچه اش
اون هم در آشپزخانه در حال گريه کردنه