آرزویم همیشه همین است
عشقمان را باید قاپید
پرسش ها ناچارند تنها
به من بگو اشتباه چه بود ? تمام شد
همه چیز حالا
در خواب مستم ، قلبم شکسته ، خرد شده ، پاره پاره است
هوشیار شدن دشوار است در کوچه ها
به یاد می آورم در رگ هایم هر سنگ عشقمان را
سال ها یک به یک بگذرد در آخرین نفس
دیگر انقلاب به پایان برسد ، این شکنجه به جان خریده شود
از وقتی که رفتی تمام گل ها پژمردند
پس از تو شب شد ، سرشار از غبار شد
باغچه هایی که ترک کردی
پشیمانم از چیزی که خواهم گفت حالا و یا بعد
نمی توانم از تو بگذرم
خیلی وقت است که راضیم به یک لبخند و حالا عاشق تو هستم
اگر پشیمان باشم هم نترس
از اینکه وقتی چشم در چشم شدیم نتوانم بگویم
محتاجم درک کن دردانه ام
درک کن حالا عاشق تو هستم