میخواهم از تو، مگو مرا، از عزیزانَت، از گذشته
نمیخواهم بدانم از گذشته، نمیخواهم
کار ندارم با گذشته، یا روزهای پیش از دیدنَت
آعاز عشق ما است آغاز ِ عمر من
آخر آمدی، ای چهرهٔ همهٔ عمر در انتظارَت
آمدی، و سَربودی از همهٔ تصور و رویای ِ دخترانهٔ من
نازنین، بگذار شروع شود داستان عشق ما با هم
پیش از آن که به یغما ببرد زمان داشتههامان، و بگریزند لحظههای عشق
میخواهم ببردِمان عشقمان به بَس دوردستها، آن جای ِ دور
جایی خالی از جدایی ، دروغ ، خیانت
بهخدا قسم، پشتنخواهمکرد به تو در وَصل
شرم نخواهی کرد ز من، و دیگران نخواهنددید از من و تو جز شکیبایی
امید که ببینمَت، آمادهام که رهاکنم دنیایَم را برایَت
دردست تو است حکم ِ عشق، بخری یا بفروشی احساسَم را
گر بخری سالهای ِ عمرم را، عمرم فدای تو
وگر بفروشیَم، هیچ مگو، تا بدانم قیمتَم