نشکست و قبلو نکرد بعد از او در اندوه زندگی کند
براستی که بر زمین برخورد ولی برخواست و قلبش از زخم هایی که برداشته بود رها گشت
از او پرسید و گمان کرد او را در رنج و غم خواهد دید
جوابش را گرفت ولی ظاهرا جواب دلخواهش نبود
به او گفتند که زیبا شده و دیگه نمی ترسه و قوی شده
و زخم هایی که بر او وارد کردی او را نکشت و هیچ باقی نگذاشت و...
دوست داشت هم چنان در آرزوی او باشد و منتظرش باشد
میخواست عاشق او باشد! همچون ابلیس در آرزوی بهشت