و حالا، همه کس رو ترک کردم
میخام تنها باشم
با سودا
و پرواز کنم در آسمان
هیچ وقت از تو نپرسیدم کی هستی
چرا منو انتخاب کردی
من، کسی که تا دیروز حس میکردم پادشاه زمینم
وقتی عشق رو از دست میدی، وقتی شب بسراغت میاد
وقتی موها، با رنگ نقره ای نقاشی میشن
تو دیوونه میشی، قلبت میشکنه
که یک زن رو از دست دادی و آرزوی مرگ میکنی
بزار فریاد بزنم، بهشتو انکار کنم
تمام رویا هارو سنگ میزنم
سنگ شانس رویاهامون رو هنوز پرتاب میکنی
من اونهارو زمین خاهم زد، تک به تک
من بال های سرنوشتو میشکنم
و من تو رو کنار خودم خاهم داشت
من تورو خوب میفهمم، اگرچه
و قبول دارم که من اشتباه میکردم
من خاستم چی رو انتخاب کنی
کی میدونه، من چی رو ادعا میکردم (میخاستم)
و حالا چیزی که باقی میمونه
از تمام زمانی که باهم صرف کردیم
یک زن تنهاست
کسی که هنوز مراقب توس
وقتی عشقتو از دست میدی، وقتی شب میرسه
وقتی که روی صورتت چین و چروکی که قبلن نداشت، ظاهر میشه
میخای قانع کنی خودتو، آروم میکنی خودتو
تا زمانیکه بفهمی کسی عاشق کسی نبودی
و آرزو داری فریاد بزنی، آسمون رو خفه کنی
تا هزاران بار سرتو به دیوار بکوبی
تا با تمام وجود بالشتو بو کنی
تا بگی که این تقصیر سرنوشته اگر که من تو رو کنارم ندارم
عشق از دست رفته، شبه لعنتی
که تکه های زندگیه خیالی رو در خودش جا داده
تو فکر میکنی فردا رو جدیدیه
اما تکرار میکنی: "من انتظارشو نداشتم"
تمام سنگ رویاهامون رو از بال پرواز
به زمین پرتاب میکنم، تک به تک
بالهای سرنوشتو خاهم شکست و تو رو کنار خودم خاهم داشت
عشق از دست رفته