تا تو زندهای نه
نمیگذارم من رو بشکنه، مبارزه رو تسلیم نمیشم
اما این نخ آخر رو محکم چسبیدم
به خیالاتم پروبال میدم و نمیگذارم یک رؤیای شیرین بمیره
تا تو زندهای نه
رها نمیکنم، من نجاتیافتهام
هنوز هم به هر شکلی شده، جلوی مرگ و زمان مقاومت میکنم
به عشقت مثل دارویی که زنده نگهم داره نیاز دارم
من رو در نور خیرهکنندهات غرق کن
من از بقای خودم فراتر میروم
این زخمها رو روی قلبم نگه میدارم
حتی توی رؤیاها هم صدات رو میشنوم
سطح رو میشکنم و رها نمیکنم
تو بخشی از من هستی
الان نمیتونی متوقفم کنی
با چنگ و دندون از اعماق زمین برگشتم بالا
فرصت تنفر رو ندارم و الان عقب نمیکشم
آتشم بزن، چون طرز سوختنش رو دوست دارم (حالا دیگه از رنج لذت میبرم)
دستها رو قلب
کی واقعاً فکر میکرد تا اینجا دوام بیاریم
در آغوش کشیدن تاریکی، چه خوبیای میتونه داشته باشه؟
ما همدیگه رو در میانهی ناامیدی پیدا کردیم
و حالا ببینید که چقدر قدرتمندیم
من رو در نور خیرهکنندهات غرق کن
من از بقای خودم فراتر میروم
این زخمها رو روی قلبم نگه میدارم
حتی توی رؤیاها هم صدات رو میشنوم
پس میدونم که هنوز ارزش باور کردن رو داره
فقط یه احساس ساده نیست
تا جایی که رهاش نکنم
رهایم نکن
من از بقای خودم فراتر میروم
این زخمها رو روی قلبم نگه میدارم
حتی توی رؤیاها هم صدات رو میشنوم
سطح رو میشکنم و رها نمیکنم
تو بخشی از من هستی، حالا و همیشه