نمی توانم به خاطر بیاورم هنگامی که جوان بودم
نمی توانم توضیح بدهم اگر اشتباه می کردم
زندگی من ادامه می یابد
ولی صورت من مثل قبل در دید تو باقی نمی ماند
من خیلی بالا بودم
من خیلی از کار افتاده بودم
بر فراز آسمان ها
در قعر زمین
من بسیار نابینا بودم
نمی توانستم ببینم که بهشت تو برای من نیست
اطراف من نمی بینم که فرشته ها چه کسانی هستند
قطعا من نیستم
برای بار دیگر
من شکسته ام
برای بار دیگر من باورش ندارم
...
من خیلی بالا بودم
من خیلی از کار افتاده بودم
بر فراز آسمان ها
در قعر زمین
نوری بالای سرم است
در چشمان تو صورت من باقی می ماند
به خاطر نمی آورم که وقتی جوان بودم
در چشم تو صورت من باقی می ماند
در چشم تو صورت من باقی می ماند