زمان غذا خوردنم
اون غذا رو از زیر در برام هل میداد
من روی زمین میخزیدم تا چراغ رو روشن کنم
بعضی وقت ها هم راهم رو پیدا نمیکردن
کاغذ های روزنام همه جا پخش شدند و هرچی میتونن از بین میبرن
تمیز کردن الان دوباره اجباریه,یک خونه داریه خوب
زنی که من یک عشق مادرانه بهش دارم
نمیتونه حتی تو چشمام نگاه کنه
اما من چشمان اون رو میبینم و اونا ابی هستن
اونا خیلی خشن و کشیده هستن
من گفتم
من گفتم
من گفتم
نیروانا
نیروانا
نیروانا
نیروانا
نیروانا
پنجره ی سیاههی با انقاشی هایی که من با ناخن انهارا تراشیدم
من دیگران رو هم مثل خودم میبینم,پس چرا اونا نمیخوان فرار کنن؟
اونها با بزرگ تراشون اومدن و به من اشاره کردن
اونا با یه چراغ قوه اومدن و خانواده ی منو از من گرفتن
و خیلی بعد از اون من یاد گرفتم تا
بعضی هارو به دوستی قبول کنم و بعضی هارو هم نه.
همه ی وجود و زندگیه من برای خوشحالیه توئه.
و این دلیلیه که من الان پیش تو هستم.
منو با خودت ببر
نیروانا
نیروانا
نیروانا
نیروانا
نیروانا
نیروانا
نیروانا
نیروانا