پاسبانِ حرمِ دل شدهام، شب همهشب، شب همهشب
پاسبانِ حرمِ دل شدهام، شب همهشب
تا در این پرده جز اندیشهی او نگذارم
(آی خدای دل)
دیدهی بخت به افسانهی او شد در خواب
دیدهی بخت به افسانهی او شد در خواب
کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم؟
یارم به یک لا پیرُهن، خوابیده زیرِ نسترن
یارم به یک لا پیرُهن، خوابیده زیرِ نسترن
ترسم که بوی نسترن، مست است و هشیارش کند
ترسم که بوی نسترن، مست است و هشیارش کند
ای آفُتاب، آهسته نِه پا در حریمِ یارِ من
ترسم صدای پای تو، خواب است و بیدارش کند
ترسم صدای پای تو، خواب است و بیدارش کند
ای آفُتاب، آهسته نِه پا در حریمِ یارِ من
ترسم صدای پای تو، خواب است و بیدارش کند
خواب است و بیدارش کند
خواب است و بیدارش کند