چشمات بسته شد و اشکت سرازیر شد
در اون نگاه آخر اخم روی ابروهات نشست
یک نور تاریک(کمسو )به اون حال غمگینت تابید
آخرین پشیمانی شنیده شد و تمجیدهات شکسته شد
در حالی که با عشق نمیشه بازی کرد
شفاهی،با نگاه،با اشک
سالها در یک لحظه ناپدیدخواهند شد
و عشق یک بار چشمک می زند و خاموش می شود
آیا الان تو از ادامه دادن لذتی می بری؟
زندگی یک می آید و می گذرد
آیا الان تو داری منو مجازات می کنی؟
دستهات دور شدند ،نگاهت جدا شد
آیا دستانت را دور دیگران حلقه خواهی کرد(در آغوش میگیر)ی
به خاطر حرفهای ظالمانه ات شوکه شدم(سکسکه گرفت)م
و نفسم گرفت روشنی هات خاموش شد
امیر بشارتی راد
از سلماس
یاشاسین mustafa
سلماس
آزربایجان
اين ترجمه رو تقدیم می کنم به زلزله زدگان هریس اهر ورزقان