نمیدانم چهکردهام به زندگیهای دیگر
میبایست جان که را نجات میدادم تا نجات دهی جانَم؟
شاید هزار زخم را شفا دادم به وقت جنگ
تا امروز آرامش بیابم به آغوشَت
نمیدانم من تو را یافتم
یا تو من را
نمیدانم چه شد
چه کردهای که نمیتوانم کنم باور؟
به خدا قسم کار خدا است این
وقتی نگاهمیکنم به تو، فقط میتوانم بگویم شکر
هر آنچه شد که شدم لایق ِ تو
هنوز ندارم باور
نمیدانم چه کردم به زمانی دیگر
تا بیابم خود را در این لحظه به کنار ِ تو
شاید آبی بود که نوشیدی به صحرا
تا که باشی آن که میآید اکنون به باز زنده کردنَم
نمیدانم من تو را یافتم
یا تو من را
نمیدانم چه شد
چه کردهای که نمیتوانم کنم باور؟
به خدا قسم کار خدا است این
وقتی نگاهمیکنم به تو، فقط میتوانم بگویم شکر
هر آنچه شد که شدم لایق ِ تو
هنوز ندارم باور
نمیدانم چه بود
چه کردهام، که هنوز ندارم باور؟
به خدا قسم کار خدا است این
وقتی نگاهمیکنم به تو، فقط میتوانم بگویم شکر
هر آنچه شد که شدم لایق ِ تو
هنوز ندارم باور
هنوز ندارم باور