تمام آن رمان های بزرگ عاشقانه ای
که تو بودی از جلوی دیدگانم
عبور کردند، احساس میکردم
فرصتهایی که حق من بودند را از من ربودی
تصویرم روشن و واضح است
همه چیز خیلی سهل و آسان بنظر میرسید
و لذا من ضربه ام را به تو وارد کردم
یکی از ما باید میرفت
حالا وضع فرق میکنه
ازت میخوام اینو بدونی
یکی از ما داره اشک میریزه
یکی از ما تنها در بسترش آرمیده
در حالیکه نگاهش به سقف خیره شده
و آرزو میکنه ایکاش
بجای آنجا در جای دیگری بود
یکی از ما تنهاست
یکی از ما فقط
در انتظار یک تلفن است
برای خودش متاسف است
احساس حماقت و کوچکی میکند
آرزو میکند ایکاش هرگز
آنجا را ترک نمیکرد
من خودم را
بعنوان یک جاذبه پنهان دیدم
حس کردم بازدارنده من
از شور حرارت و اقدام هستی
درست همچون یک کودک
لجباز و کج فهم
من اینطوری نمایش رو شروع کردم
یکی از ما باید میرفت
حالا من عوض شدم و
ازت میخوام اینو بدونی
یکی از ما داره اشک میریزه
یکی از ما تنها در بسترش آرمیده
در حالیکه نگاهش به سقف خیره شده
و آرزو میکنه ایکاش
بجای آنجا در جای دیگری بود
یکی از ما تنهاست
یکی از ما فقط
در انتظار یک تلفن است
برای خودش متاسف است
احساس حماقت و کوچکی میکند
آرزو میکند ایکاش هرگز
آنجا را ترک نمیکرد
هرگز آنجا را ترک نمیکرد
در حالیکه به سقف خیره شده
آرزو میکند ایکاش بجای آن در جای دیگری بود
یکی از ما تنهاست
یکی از ما فقط
در انتظار یک تلفن است
برای خودش متاسف است
احساس حماقت و کوچکی میکند...