هر روزی که زندگی میکنم،
میخواهم باشم.
روزی برای بخشیدن.
بهترینی که میتوانم باشم.
من تنها کس هستم.
اما تنها نیستم.
بهترین روز من
هنوز ناشناخته است.
من قلبم را شکستم.
در مقابل هر دست یافته جنگیدم.
تا شیرینی را حس کنم.
من با درد روبرو میشوم.
بر میخیزم و سقوط میکنم.
با این وجود همه ی اینها.
این همه باقی میماند.
من لحظه ای در زمان میخواهم.
هنگامی که، بیشتر از آنچه باشم که می اندیشیدم.
هنگامی که تمام رویا هایم فقط به اندازه یک تپش قلب از من فاصله داشته باشند.
و همه ی پاسخ ها به من بستگی دارند.
به من لحظه ای در زمان بده.
زمانی که در مسابقه با سرنوشت هستم.
و در آن یک لحظه در زمان،
من احساس خواهم کرد.
من ابدیت را احساس خواهم کرد.
من زندگی کرده ام،
تا بهترین باشم.
من همه اش را میخواهم.
زمانی برای کمتر اش ندارم
من نقشه هارا چیده ام.
حال، بخت
اینجا در دستان من است.
به من لحظه ای در زمان بده.
هنگامی که، بیشتر از آنچه باشم که می اندیشیدم.
هنگامی که تمام رویا هایم فقط به اندازه یک تپش قلب از من فاصله داشته باشند.
و همه ی پاسخ ها به من بستگی دارند.
به من لحظه ای در زمان بده.
زمانی که در مسابقه با سرنوشت هستم.
و در آن یک لحظه در زمان،
من احساس خواهم کرد.
من ابدیت را احساس خواهم کرد.
تو تا آخر عمر یک برنده هستی.
اگر آن یک لحظه در زمان را به چنگ آوری.
کاری کن که بدرخشد.
به لحظه ای در زمان بده.
هنگامی که، بیشتر از آنچه باشم که می اندیشیدم.
هنگامی که تمام رویا هایم فقط به اندازه یک تپش قلب از من فاصله داشته باشند.
و همه ی پاسخ ها به من بستگی دارند.
به من لحظه ای در زمان بده.
زمانی که در مسابقه با سرنوشت هستم.
و در آن یک لحظه در زمان،
من
من
من آزاد خواهم بود.
من
من آزاد خواهم بود.