من دروغگو بودم
تسلیم وسوسههای هوسانگیز شدم
میدانم که باید باهاش میجنگیدم
حداقل دارم راست میگویم
احساس یک شکستخورده را دارم
چون میدانم ناامیدت کردم
باید بهتر باهات رفتار میکردم
چون تو دروغگو نمیخواهی
و من میدانم، و من میدانم، و من میدانم
او همه چیز بهت میدهد اما پسر من نمیتوانستم آن را بهت بدم
و من میدانم، و من میدانم، و من میدانم
که تو همه چیز داری
اما من اینجا بدون تو هیچی ندارم
پس برای آخرین بار
میخواهم کسی باشم که تو را به خانه میبرد
یک بار دیگر
قول میدهم بعد از آن، تنهایت بگذارم
عزیزم برایم مهم نیست که او را در قلبت داری
تمام چیزی که برایم مهم است این است که در آغوشم بیدار شوی
برای آخرین بار
میخواهم کسی باشم که تو را به خانه میبرد
من لایقش نیستم
میدانم که لایقش نیستم
اما یک لحظه کنارم بمان
قول میدهم ارزشش را داشته باشد
نمیتوانی من را ببخشی؟
حداقل موقتی
میدانم که این تقصیر من است
باید بیشتر حواسم را جمع میکردم
و من میدانم، و من میدانم، و من میدانم
او همه چیز بهت میدهد اما پسر من نمیتوانستم آن را بهت بدم
و من میدانم، و من میدانم، و من میدانم
که تو همه چیز داری
اما من اینجا بدون تو هیچی ندارم
پس برای آخرین بار
میخواهم کسی باشم که تو را به خانه میبرد
یک بار دیگر
قول میدهم بعد از آن، تنهایت بگذارم
عزیزم برایم مهم نیست که او را در قلبت داری
تمام چیزی که برایم مهم است این است که در آغوشم بیدار شوی
برای آخرین بار
میخواهم کسی باشم که تو را به خانه میبرد
میدانم که باید باهاش میجنگیدم
حداقل دارم راست میگویم
فقط یک لحظه کنارم بمان
قول میدهم ارزشش را داشته باشد
چون نمیخواهم بدون تو باشم
پس برای آخرین بار
میخواهم کسی باشم که تو را به خانه میبرد
یک بار دیگر
قول میدهم بعد از آن، تنهایت بگذارم
عزیزم برایم مهم نیست که او را در قلبت داری
تمام چیزی که برایم مهم است این است که در آغوشم بیدار شوی
برای آخرین بار
میخواهم کسی باشم که تو را به خانه میبرد
برای بار آخر
میخواهم کسی باشم که تو را به خانه میبرد