چقدر به تو نیاز داشتم
چقدر سوگواری میکنم، اکنون تو نیستی
در خوابهایم میبینمت
با تنهایی بسیار بیدار میشوم
میدانم که نمیخواستی بروی
قلب تو تشنهی ماندن بود
اما نیرویی که من همیشه در تو دوست میداشتم
به ناگـَه فرو ریخت
به گونهای، میدانستم که این چنین مرا ترک خواهی گفت
به گونهای، میدانستم که هرگز، هرگز نخواهی ماند
و در نور زود هنگام صبحگاهی
قلبم را رُبودی
و نیز هستی مرا
میتوانم در خوابهایم ببینمت
میتوانم به تو بگویم که چه احساسی دارم
در خوابهایم میتوانم تو را در آغوش بگیرم
و این بسیار واقعی مینماید
هنوز درد را احساس میکنم
هنوز عشقت را احساس میکنم
هنوز درد را احساس میکنم
هنوز عشقت را احساس میکنم
و به گونهای، میدانستم که هرگز، هرگز نخواهی ماند
و به گونهای، میدانستم که مرا ترک خواهی گفت
و در نور زود هنگام صبحگاهی
پس از شبی آرام و خاموش
قلبم را رُبودی
...آه ای کاش، ای کاش مانده بودی