من اینجا هستم
اکنون خداحافظی دیگری!
او گفت خداحافظ ، خداحافظ
و آیا میدانی چرا اونیز
شکسته نشد و نگریست؟
اونیز درپاسخ گفت خدانگهدار، خدانگهدار
یکی یکی، برگ های پاییزی میریزند / و عُمرِ احساسات آدمی ذره ذره با هر کوتاه آمدنی، کوتاه میشود
یکی یکی ، داستان ها روایت میشوند
دروغ نیست
او در تمنای پرواز است
او گفت خدانگهدار خدانگهدار
و اکنون تو میدانی چرا
زیرا او دلیل آه او/دیگری بود
او گفت خدانگهدار خدانگهدار
یکی یکی، برگ های پاییزی ام میریزند
یکی یکی ، داستان هایم روایت میشوند
ای خدا
او عشقی والا و بینظیر درسر داشت
او گفت خداحافظ خداحافظ
و اکنون میدانی چرا؟
زیرا که ماهی در آسمانش نیست
او گفت خداحافظ خداحافظ
خداحافظی وجود ندارد
برای عشقی که روشنی بخش چشمان عاشقان است
نگو خداحافظ خداحافظ
و آیا میدانی چرا
{ زیرا عشقی وجود دارد که نمیمیرد؟ {برای عاشقان راستین خداحافظی وجود ندارد
نگو خداحافظ خداحافظ
نگو خداحافظ ، خداحافظ ، خداحافظ
نگو خداحافظ ، خداحافظ ، خداحافظ
نگو خداحافظ ، خداحافظ ، خداحافظ