خرسهای رقصان
بالهای رنگین
چیزهایی که کمابیش به یاد میآورم
و نیز ترانهای را که کسی میخواندش
روزی روزگاری در ماه دسامبر
کسی در بر میگیردم؛ گرم و ایمن
اسبها در طوفانی نقرهفام میخرامند
اندامها شکوهمندانه میرقصند
از این سو تا آن سوی خاطرات من
کسی در بر میگیردم؛ گرم و ایمن
اسبها در طوفانی نقرهفام میخرامند
اندامها شکوهمندانه میرقصند
از این سو تا آن سوی خاطرات من
روزگاری دور، مدتها پیش
به سان خاکستری نیمسوز، با کمسویی میدرخشند
چیزهایی که قلبم
در گذشته میشناخت
چیزهایی که در شوق به خاطر آوردنشان میسوزد
و نیز ترانهای را که کسی میخواندش
روزی روزگاری در ماه دسامبر