برایم تازه است
همه ی زندگی ای که سپری می کنم
عشقی که هیچ شباهتی
به آنچه پیش از این دیده ام ندارد
با واژه های عاشقانه ای که بیان می کند
دوباره متولد می شوم
مرا از این دنیا ببر
به دنیایی تازه و دور از اینجا
خواب هرگز به چشمانم نمی آید
بیدار می مانم و به واژه واژه اش فکر می کنم
با لمس دست هایم آرام می شدم ، اینگونه دلتنگ او هستم
حسی عجیب دارم ، عشق و محبت و مهربانی
ای کاش بتوانم معشوق او باشم، همانی که همیشه رویایش را داشتم
اگر برای یک ثانیه ترکم کند، روحم به دنبالش می رود
پیش از این که او را ببینم دلم در برابرم ایستاده بود
نه فقط معشوق من ، که خانواده و همه علایق من است
وقتی که در آغوشم است دیگر هیچ کسی را به یاد نمی آورم
خواب هرگز به چشمانم نمی آید
بیدار می مانم و به واژه واژه اش فکر می کنم
با لمس دست هایم آرام می شدم ، اینگونه دلتنگ او هستم
حسی عجیب دارم
عشق و محبت و مهربانی
ای کاش بتوانم معشوق او باشم
همانی که همیشه رویایش را داشتم