غم (ملانکولیا)
معشوق گمشده من
اسير شده در زنجيرهاي زندگي
به من قول بده كه هرگز از دست نخواهي داد
اميد عاشق شدن دوباره را
همانگونه كه دوستم داشتي
همانگونه كه دوستت داشتم
مرا فراموش كن، فراموش كن
زمان رفتن من فرا رسيده است
مرا فراموش كن، مرا فراموش كن قول بده
كه تو با من نميميري
مرا فراموش كن، مرا فراموش كن
تا زمان ملاقاتي ديگر
غم
معشوق گمشده من
اسير شده در زنجيرهاي زندگي
به من قول بده كه هرگز از دست نخواهي داد
اميد عاشق شدن دوباره را
همانگونه كه دوستم داشتي
همانگونه كه دوستت داشتم
مرا فراموش كن، فراموش كن
زمان رفتن من فرا رسيده است
مرا فراموش كن، مرا فراموش كن قول بده
كه تو با من نميميري
مرا فراموش كن، مرا فراموش كن
تا زمان ملاقاتي ديگر
مرا فراموش كن، فراموش كن
زمان رفتن من فرا رسيده است
مرا فراموش كن، مرا فراموش كن قول بده
كه تو با من نميميري
مرا فراموش كن، مرا فراموش كن
تا زمان ملاقاتي ديگر