دو سال و یک روزگذشته که بدون او زندگی میکنم
دو سال و یک روز گذشته که ندیدمش دوباره
واگرچه خوشحال نیستم ، یاد گرفتم بدون عشق او زندگی کنم
ولی در حال فراموش کردن بودم که ناگهان یک شب برگشت
کیه؟
منم
به جستجوی چه آمده ای؟
تو
حالا دیره
چرا؟
چون حالا منم که می خوام بدون تو باشم
پس برو ، نامم را ،چهره ام را ،خانه ام را فراموش کن
و از من دور شو
من نمی تونم هرگز تو رو درک کنم
از من دور شو ، فراموش کن چشمانم را ، دستانم را، لبانم را
که اونها تو رو نمی خوان
داری دروغ می گی، من می دونم
از من دور شو، فراموش کن که وجود داشته ام ، که می شناسی من رو
و تعجب نکن ، فراموش کن تمام چیزهایی که به خاطرش تجربه بدست آوردی
در جستجوی احساسات یک روز من قدم زدم
در دنیای احساسات چیزی نیافتم
و در زمان کشف این واقعیت که آن همه یک خیال پردازی بزرگ بود، برگشتم،
برای همین فهمیدم که چیزهایی رو برای زندگی با تو می خوام
خداحافظ
کمکم کن!
هیچ حرف بیشتری برای گفتن نیست
به من فکر کن
خداحافظ
چرا
چون حالا منم که می خوام بدون تو باشم
پس برو ، نامم را ،چهره ام را ،خانه ام را فراموش کن
و از من دور شو
من نمی تونم هرگز تو رو درک کنم
از من دور شو ، فراموش کن چشمانم را ، دستانم را، لبانم را
که اونها تو رو نمی خوان
داری دروغ می گی، من می دونم
از من دور شو، فراموش کن که وجود داشته ام ، که می شناسی من رو
و تعجب نکن ، فراموش کن تمام چیزهایی که به خاطرش تجربه بدست آوردی
پس برو ، نامم را ،چهره ام را ،خانه ام را فراموش کن
و از من دور شو
من نمی تونم هرگز تو رو درک کنم
از من دور شو ، فراموش کن چشمانم را ، دستانم را، لبانم را
که اونها تو رو نمی خوان
داری دروغ می گی، من می دونم
از من دور شو، فراموش کن که وجود داشته ام ، که می شناسی من رو
و تعجب نکن ، فراموش کن تمام چیزهایی که به خاطرش تجربه بدست آوردی