از گذشته ها به یاد داری؟ از روزای گذشته
عصر ها منتظرت میموندم، وقتی تو از مدرسه برمیگشتی
دست تو دست قدم میزدیم، تو مسیر خونتون
ترانه ها زمزمه میکردی، وقتی به من میخندیدی
میگفتیم ای کاش این مسیر تموم نشه، درحالی که تو بارون خیس میشدیم
میگفتیم شبا هم مثل روزه، وقتی ما باهم باشیم
فقط بعد چند ماه، یه روز که میخواستم ببینمت
تو اون مسیر تنها نبودی، وقتی از دور میدیدمت
ترانه هایی میخوندی، بازم در حال خنده
چشم تو چشم شدیم اما، بغلش کردی و مال اون شدی
دلخوشی ها از من به تو برسه، حتی اگه باهم نیستیم
هر عصر بارونی، منم تو اون مسیر قدم میزنم
دلخوشی ها از من به تو، حتی اگه مال یکی دیگه باشی
با یاد تو قدم میزنم، تو مسیر خونمون
دلخوشی ها از من به تو، حتی اگه مال یکی دیگه باشی
شل و ول و بی هوا قدم میزنم، از این به بعد تو مسیر و راهم