(هر بار که روز میاد (روز آغاز میشه
هر بار که بر میگردم
هر بار که قدم میزنم
و به نظر میاد که تورو نزدیکم دارم
هر بار که اطراف خودم رو نگاه میکنم
(هر باری که متوجه نمیشم (نمی فهمم
(هر بار که روز میاد (روز آغاز میشه
هر بار که بیدار میشم
هر بار که گمراه میشم
هر بار که مطمئن هستم
و هر بار که تنهایی رو حس میکنم
هر بار که فکر میکنم به
بعضی چیزایی که بی ربطه
هر بار
هر بار که بی ثباتم
هر بار که مهم نیست
هر بار که کسی برای من نگران میشه
هر بار که وجود نداره
(دقیقا وقتی که دنبال چیزی بودم (تو
هر بار، هر بار وقتی که ....
و هر بار که شب برمیگرده
ترس منو فرا میگیره X2
هر باری که به هیچ دردی نمیخورم
هر باری که نیــــستم
هر باری که هیچکسی رو نگاه نمیکنم
و هر باری که بعدش گریه میکنم
(و هر باری که میمونم ( باقی میمونم
با سری بین دستها
تمام کارهامو به فردا موکول میکنم