زمانی اون روز میرسه
و جنگ به پایان میرسه
جایی که من خودمو گم کردم
و راه رو به انتها دیده میشه
بغلم کن, بغلم کن , بغلم
به آرامی و هرگز رهایم نکن
بگذار تا بهارانت سر برسد
و اینجاست که روحم خودش را تسلیم خواهد کرد
و آیا به راستی
خواستار دوباره حس کردن اشک های داغ است؟
بغلم کن,بغلم کن ,بغلم
به آرامی و هرگز رهایم نکن
بگذار تا بهارانت سر برسد
بغلم کن,بغلم کن ,بغلم
به آرامی و هرگزدوباره اینچنین رهایم نکن
بگذار تا بهارانت سر برسد