از دستانت می بوسیدم، بعدش از چشمانت
از گونه هات، خیلی بیشتر از لبانت
آه! چطور می دونستی آنچه رو که از قلبم می گذشت رو
وقتی در درونم گم می شدی من خودم رو در تو پیدا می کردم
اون معاشقه ها، معاشقه ها، معاشقه ها
در یک مبارزه عاشقانه شکست خوردن، لِه شدن
دم در عشق در حسرت بوی گل هستن
اون معاشقه ها، معاشقه ها، معاشقه ها
در یک مبارزه عاشقانه شکست خوردن، بدبخت شدن
در نیمه شب اسیر تنهایی هستن
آخرین قلعه عشق سقوط کرد، اون معاشقه ها …
دو بدن در کنار هم انگار که در خواب زمستانی
بهار ولرم در حالتی که گرمای زیادی داشت
بی صبرانه منتظر می موندیم تا شب بشه
وقتی در یک لحظه بهم می رسیدیم ستاره ستاره (مانند ستاره ها) چقدر درخشان می شدیم
تا صبح