تو و دریا
حسی در درون ما
حسی در درون ما
دلیلی است بر این که
تنها نخواهیم بود
و در این آغوش تنگ
دریا را خس می کنیم
در صدایمان
که می گرییم چون کسی که غرق رویاست
و می رانیم
کشتی عشق را با بادبان های سرخش
قایقی سرگردان در "قلزم پر خون"
عشق من
اگر به خاطر تو و دریا نبود
من نیز نبودم
عشق من
عشق زمانی وجود دارد
که به خدا نزدیک باشیم
به عشق
در چشمان تو
آینه ای متلاطم است
تا زندگی را برانیم
از میان رویاها و درد
حتی بدون وداع
و ناپیدا
دریای من، کف بر دهان، به شوری چشمان تو خواهد رسید
پاروزنان، عشق من
قایق ساده ما با بادبان برافراشته
از "قلزم پرخون" خواهد گذشت