اوکی
کاری نمیشد کرد
اوکی
در این شهر عجایب
اوکی
تو تنها بودی
اوکی
قلبم بازگشته بود
اوکی
هر آنچه گذشت جز بازی ای نبود
اوکی
با آتش بازی کردیم
اوکی
ما جدی گرفته بودیم
اوکی
خنده در عمق چشمان
شب جادویی
داستان شوخیی که به عشق تبدیل شد
وقتی روز رسید
شب جادویی
خاطره ساختیم از عمق یک نگاه
داستان یک بعد الظهر
شب جادویی
آنقدر دور از همه بدون سیم خاردارها
اطرافمان
شب جادویی
شب اتفاقی که ما را از همه گسست
بدون آنکه دیگر به آن ایمان داشته باشیم
اوکی
این داستان لبه تیغ است
اوکی
به نقطه صفر بر میگردیم
اوکی
به زودی فراموش میکنیم
اوکی
خداحافظی خواهیم کرد