چه اندازه بیشتر اشتباه خواهم کرد ؟ دیگر نمی دانم
شاید بتوانم یک بار دیگر اشتباه کنم
چه چیزهایی برایم مانده اند تا تغییر دهم
تمامی تلخی هایم را ؟
پذیرفتن پیشینه این رویارویی مان
حماقتی بزرگ است
محبوب من ، اکنون به کنارم بیا ، بی معطلی ، نمی توانم تاب آورد
اگر خود را نشانم ندهی ، نیست می شوم ، نیست می شوم
نیست می شوم .
اندوهگین در میان مردمانی ام که این روزها گذر می کنند از کنارم
دلتنگی داشتنت در میان بازوانم
بسی شدید تر است از سوگواری ام
این آفتاب برآمده بر سرم
نشانه ایست از امید
از خیال محالی که دارم
که دوباره ببینمت و زمانی که نمی گذاردم
نیازمند آنم همه چیز را تمام کنم با آن
نیازمند آنم که بخاطر آورم که زنده هستم ،
که زنده هستم ، که زنده هستم
چراغ ها ، فروشگاه ها ، ماشین های در خیابان
در هم آمیخته اند در ذهنم
دیگر سایه ام به ستوه آمده است از دنبال کردنم
و روز آرام آرام به مرگ خود نزدیک است .
نباید دوباره به خانه بازگردم
و به زندگی اندوه بار خود
و زندگی را که می خواستم برایت به ارمغان آورم
تکه تکه اش کردی بی درنگ