ایستاده در دهانه پرتگاه
مانند چهره ای از پیامبران
و خاکسترهایی که حالا سرد شده اند
دگر گلوله ای از انسوی خاکستر مرده ها نمیخواهم
نجواها در اسمان داستانی میگویند
از برادرانی که رفته اند
ویرانی , خرابی
چه اشتباهی کردیم
زمانی که همه چیز اشتباه پیش رفته
ما از جایگاه داخل سیرک
منتظر شروع بازی هستیم
گلادیاتورها دست به شمشیر میبرند تا خود را نزد ارماگدون جلوه دهند
(آرماگدون کسیه که با منجی میجنگه در آخرالزمان)
من اتمی هستم
من وحشیم
من از داخل ویران شدم
قلبی از خورده شیشه ها
پلید
از داخل عمیق
مانند کودکی رها شده
ایستاده در دهانه عالم اموات
خیره به پرتگاه
و به معجزات امیدوارم
برای فرار از تمام اینها
نجواها در آسمان داستانی میگویند
از زندگی ای که از بین رفت
ویرانی , خرابی
چه اشتباهی کردیم
زمانی که همه چیز اشتباه پیش رفته
من اتمی هستم
من وحشیم
من از داخل ویران شدم
قلبی از خورده شیشه ها
پلید
از داخل عمیق
مانند کودکی رها شده
من اتمی هستم
من وحشیم
من از داخل ویران شدم
قلبی از خورده شیشه ها
پلید
از داخل عمیق
مانند کودکی رها شده