نه زن، گریه نکن
نه زن، گریه نکن
نه زن، گریه نکن
نه زن، گریه نکن
زیرا من به خاطر می آورم وقتی که می نشستیم
در حیاط فرمانداری در شهر سنگرها
ریاکاران را تماشا می کردیم
دوستان خوبی که ما داریم , آه , دوستان خوبی که از دست داده ایم
در طی راه
در این آینده ی عظیم
تو نمی توانی گذشته ات را فراموش کنی
بنابر این من می گویم اشک هایت را خشک کن
نه زن، گریه نکن
نه زن، گریه نکن
کوچولوی عزیزم هیچ اشک نریز
نه زن نه گریه
گفتم که به یاد می آورم وقتی که می نشستیم
در حیاط فرمانداری در شهر سنگر ها
و بعد جورجی آتش را می افروخت
من گفتم هیزم در طول شب می سوزد
آن وقت ما شوربای آرد ذرت می پزیم
و من آن را با تو قسمت می کنم
پاهایم تنها وسیله نقلیه من است
و بنا براین من باید به راهم ادامه دهم
آه وقتی من رفته ام
همه چیز روبراه خواهد شد
همه چیز روبراه خواهد شد
همه چیز روبراه خواهد شد
همه چیز روبراه خواهد شد
همه چیز روبراه خواهد شد
همه چیز روبراه خواهد شد
همه چیز روبراه خواهد شد
همه چیز روبراه خواهد شد
نه زن گریه نکن
نه زن گریه نکن
من می گویم کوچولوی عزیزم هیچ اشک نریز
نه زن گریه نکن
نه زن نه زن نه زن گریه نکن
نه زن گریه نکن
یکبار دیگر باید بگویم
کوچولوی عزیزم هیچ اشک نریز
نه زن گریه نکن