لازم نيست کسی بگه...مگه من خودم اينو نمی دونم؟
خوش شانس بوده ام ، فکر کنم اينطوری به دنیا اومدم
از پدرم ممنونم، نبودش باعث شده که من قوی باشم
و عاشق مامانمم ولی اون با خدا مشکلاتی داشت
بخاطر زندگی ای که سببش شدی، خبری از اشک نيست
تو فرشته ها رو در سرت داشته ای
آخرش شنيدی که اونها شعر بخونن ؟
هر چيزی که ديده ای
هر چيزی که می تونست بشه
خب من که همون چيزی شدم که می خواستم
پس خبری از اشک نيست،برای من خبری از اشک ريختن نيست
آره...زير نور خورشيد آفتاب گرفتم اما غروب رو بيشتر دوست داشتم
و صدای ضربان قلبم رو شنيدم که در يه شب زمستون کم شد
عاشق يک زنی شدم اما اون التماس های منو نشنيد
پس خدا، ای خدا، من تسليم تو ام
خبری از اشک نيست
بخاطر زندگی ای که سببش شدی، خبری از اشک نيست
تو فرشته ها رو در سرت داشته ای
آخرش شنيدی که اونها شعر بخونن ؟
هر چيزی که ديده ای
هر چيزی که می تونست بشه
خب من که همون چيزی شدم که می خواستم
پس خبری از اشک نيست،برای من خبری از اشک ريختن نيست
چون امشب يکی تو يه جايي، داره میره خونه
سعی می کنه معنی قربانی شدن رو بفهمه
پس اشک هاتو برای اونایی که پشت سر باقی موندن نگه دار
بخاطر زندگی ای که سببش شدی، خبری از اشک نيست
تو فرشته ها رو در سرت داشته ای
آخرش شنيدی که اونها شعر بخونن ؟
هر چيزی که ديده ای
هر چيزی که می تونست بشه
خب من که همون چيزی شدم که می خواستم
پس خبری از اشک نيست،برای من خبری از اشک ريختن نيست