این نیم شبان کیست چو مهتاب رسیده
پیغمبر عشق است ز محراب رسیده
آورده یکی مشعله آتش زده در خواب
آورده یکی مشعله آتش زده در خواب
از حضرت شاهنشه بی خواب رسیده
این کیست چنین غلغله در شهر فکنده
بر خرمن درویش چو سیلاب رسیده
این کیست بگویید که در شهر جز او نیست
شاهی به در خانۀ بواب رسیده
این کیست چنین غلغله در شهر فکنده
بر خرمن درویش چو سیلاب رسیده
این کیست چنین خوان کرم باز گشاده
خندان جهت دعوت اصحاب رسیده
دل ها همه لرزان شده جان ها همه بی صبر
دل ها همه لرزان شده جان ها همه بی صبر
یک شمه از آن لرزه به سیماب رسیده
یک شمه از آن لرزه به سیماب رسیده
آن نرمی و آن لطف که با بنده کند او
زان نرمی و زان لطف به سنجاب رسیده
دل ها همه لرزان شده جان ها همه بی صبر
یک شمه از آن لرزه به سیماب رسیده
این کیست چنین غلغله در شهر فکنده
بر خرمن درویش چو سیلاب رسیده
زان ناله و زان اشک که خشک و تر عشق است
یک نغمۀ تر نیز به دولاب رسیده
یک نغمۀ تر نیز به دولاب رسیده
یک دسته کلید است به زیر بغل عشق
یک دسته کلید است به زیر بغل عشق
از بهرِ گشاییدن ابواب رسیده