نمیدونم باهات چیکار کنم
نه دارمت نه فراموشت می کنم
نه میتونم اینطوری ادامه بدم
و بازیچه دستت باشم
چرا من اینقدر دوستت دارم؟
چرا اینقدر آرزو دارم؟
چرا این عشق کور رو دارم؟
که هم میخوامش هم نمیخوامش
به همه چیت عادت کردم
به گرمای تنت،
به نوازشهات،
به بوسه هات
فقط وقتی زن باشی
میفهمی عشقی برای گرفتن وجود نداره
فقط وقتی زن باشی...
برای داشتن نوازشهای هر روزت
و خوشحال کردنت
چی می تونم بدم؟
برای دونستن اینکه هرگز از دستت نمی دم
چی می تونم بدم؟
راهیو که بتونه منو از تو جدا کنه،
پیدا نمی کنم
نه می تونم با تو ادامه بدم
نه می تونم بی تو زندگی کنم
برای داشتن نوازشهای هر روزت
و خوشحال کردنت
چی می تونم بدم؟
برای دونستن اینکه هرگز از دستت نمی دم
چی می تونم بدم؟
راهیو که بتونه منو از تو جدا کنه،
پیدا نمی کنم
نه می تونم با تو ادامه بدم
نه می تونم بی تو زندگی کنم