ما و ماه همسایه ی یکدیگریم
خانه اش پشت خانه ی ماست
از عقب ما طلوع میکند
به آهنگ ها گوش میدهد
ما و ماه همسایه ی یکدیگریم
قرار هایمان را میداند
و بر پشت بام سفالی مان
زیباترین رنگ ها را می اندازد
چه شب هایی شادی هایمان را
با او به سرکردیم
چه روزهایی که
عشق مان را تا طلوع اش خواندیم و افسانه کردیم
ما و ماه همسایه ی یکدیگریم
هنگامی که ایستاد و ما را ملاقات نمود
بر روی پل های خانه ی مان
مرجان پراکنده شده بود
می خوانم و به یاد می آورم
عشق و شب بیداری مان را