ای بازیگر، گریه نکن
ما همهمون مثلِ همیم
صُبا که از خواب پا میشیم
نقاب به صورت میزنیم
یکی معلم میشه و
یکی میشه خونه به دوش
یکی ترانهساز میشه
یکی میشه غزلفروش
کهنه نقابِ زندگی
تا شب رو صورتهای ماست
گریههای پشت نقاب
مثل همیشه بیصداست
هر کِسی هستی یه دفعه
قد بکش از پشت نقاب
از رو نوشته حرف نزن
رها شو از پیلهٔ خواب
نقشِ یک دریچه رو
رو میلهٔ قفس بکِش
برای یک بار که شده
جای خودت نفس بکِش
کاشکی میشد تو زندگی
ما خودمون باشیم و بَس
تنها برای یک نگاه
حتی برای یک نفس
تا کِی بجای خودِ ما
نقابِ ما حرف بزنه؟
تا کِی سکوت و رَج زدن
نقشِ نمایشِ منه؟
هر کِسی هستی یه دفعه
قد بکش از پشت نقاب
از رو نوشته حرف نزن
رها شو از پیلهٔ خواب
نقشِ یک دریچه رو
رو میلهٔ قفس بکِش
برای یک بار که شده
جای خودت نفس بکِش
میخوام همین ترانه رو
رو صحنه فریاد بزنم
نقابمو پاره کنم
جای خودم داد بزنم