ترکم نکن
بايد فراموشكرد
همهي آنچه فراموششدنی هستن
و همهي آنچه تا الان
از دستمان رفته
بايد فراموشكرد سو تفاهم ها را
و زمان از دست رفته را
يعني كه بايد
فراموش كرد اين ساعتها را
كه گاه زخم ميزنند
با ضربههاي چرا
قلب خوشبختی مان را
ترکم نکن
ترکم نکن
ترکم نکن
ترکم نکن
من به تو هدیه ای میدهم
مرواریدهایی از جنس باران
که از سرزمین هایی هست
که باران در آن نباریده
من زمین را می گردم
لحظاتی بعد از مرگم
تا جسم تو را بپوشانم
با نور و طلا
من فرمانروایی را بنا میکنم
که حاکم آن عشق است
كه در آن عشق حكمرواست
و ملکه اش تو هستی
ترکم نکن
ترکم نکن
ترکم نکن
ترکم نکن
ترکم نکن
من برای تو خلق میکنم
کلماتی درک نشدنی را
کلماتی که تنها تو آنها را می فهمی
برایت از معشوقه هایی حکایت خواهم کرد
که زمانی از عشق گریختند
اما دیگر بار به سمتش آمدند
برای تو از پادشاهی میگم
که مرد
به خاطر ندیدن تو
ترکم مکن
ترکم مکن
ترکم مکن
ترکم مکن