اون پسر بال هایی روی کوله پشتیش داره
خیال پردازی می کنه و درباره ی کسی ناراحته
و روی عکس خیلی بیرحمه
اون توی کت کوتاه یه نفر دیگه زندگی میکنه
دنبال کسیه که نمی بخشتش
خیانت نمی کنه، بیخیال نمیشه
تا زنده هستم چیز زیادی نمی دونم
اما فقط، فقط قول میدم...
پرواز کردن رو با تو در آسمون یاد بگیرم
جایی که ستاره ها هستن تا سپیده دم
با اجساد درباره ی عشق صحبت می کنند
اونجا مطمئنا میبینمش
بغض می ترکه و حتی متوجه نمیشم
که لب هام رو نمی بوسه، دست هام رو
کلمه های کوتاه، چه خوشبختی ای
حتی کلمه ی "سلام" رو نمی دونستم
امروز من همون رنگ هستم
تماشا کن، رژ لب، کفش ها، لباس
احتیاجی ندارم باهات صحبت کنم
فراموش کردی شروع کردن دوباره ی عشق رو
من اینجا شاهزاده ی کارناوال هستم
فقط به این خاطر که قول داده بودم
پرواز کردن رو با تو در آسمون یاد بگیرم
اون ها با اجساد درباره ی عشق صحبت می کنند
اونجا مطمئنا میبینمش
که لب هام رو نمی بوسه، دست هام رو