نه نفرین و نه نالهای دارم
دیگر برای کسی انصافی ندارم
من نمیتوانم اینها را ببخشم، برو
طفره میروی، هنوز سنّت کم است و جوان هستی
در مقابل دیگران از تو دفاع کردم
میگفتم که اعتبارم را لکه دار نمیکند
نمیتوانستم حقیقت را با چشمان قلبم ببینم
رفتارهای سنجیده و درست و غیره ...
ده لاف و حرف بیهوده و نُه دروغ
هر کسی که به تو اعتماد کرد و ایمان داشت،
حالا منتظر روز انتقام است
(تکرار بندهای قبلی)