ما ظاهرا رفیقان
بس نارفیق بودیم
هر پشت اعتمادی
زخمی به خنجر کردیم
زخمی به خنجر کردیم
هر سینه رفیقی
با تیغ کین دریدیم
خودکرده ها چه آسان
نسبت به داور کردیم
نسبت به داور کردیم
هرجایی هوس را
تا خواهشی برآریم
اسکندرانه ملکی
صحرای محشر کردیم
با زورقی شکسته
پارو به آب دادیم
چشمان مادران را
دریای احمر کردیم
حالا چه مانده بر جا؟
جز مشت خاطراتی
در خاطری شکسته
اسمی که از بر کردیم
ما خون عاشقان را
در لاله ها شکستیم
بر حجله های آنان
آن لاله زیور کردیم
آن لاله زیور کردیم
با خون آن دلیران
آسان وضو گرفتیم
در جام شهد دوستان
زهر مکرر کردیم
زهر مکرر کردیم
هرجایی هوس را
تا خواهشی برآریم
اسکندرانه ملکی
صحرای محشر کردیم
با زورقی شکسته
پارو به آب دادیم
چشمان مادران را
دریای احمر کردیم
حالا چه مانده بر جا؟
جز مشت خاطراتی
در خاطری شکسته
اسمی که از بر کردیم